دامپزشکی: داستان یک زندگی

ساخت وبلاگ

دامپزشکی: داستان یک زندگی

گذرگاههای حرفهای در دامپزشکی

دکتر حسین یاوری

دامپزشک، متخصص بهداشت و بیماریهای آبزیان

آیا میدانید گذرگاههای شغلی دامپزشکی کجاست؟ شاید جز در مواقعی که خبرهایی از یک دامپزشک کارآفرین یا موفقیت یکی از همکلاسیهای دوران دانشگاهیمان که ما را به کنجکاوی ترغیب میکند، میشنویم، در دیگر مواقع به مسیرها یا گزینههای شغلی رشتهی تحصیلیمان فکر نکرده باشیم.

اجازه میخواهم این جستار را با شرح چند روایت آغاز کنم؛ هرچند خوانندگانی را که فرصت مطالعه اش را ندارند، دعوت می کنم حداقل به قسمت پایانی نوشتار یعنی همان بخش پیشنهادها سری بزنند و مثل همیشه با افزودن چند پیشنهاد با فرمت «آیا میدانید» به غنای مطلب و  آغاز یک طوفان فکری، یاری برسانند.

بیست سال قبل فرایند دفاع پایاننامهام را در رشتهی دکترای «حرفهای» دامپزشکی به پایان رساندم. اکنون که برای دقایقی به آن روزها میاندیشم، همه آن لحظه های خوف آور و مضطربانه سردرگمی برای انتخاب شغل آینده ام را که از سر گذراندم، به یاد می آورم. باور بفرمایید با گذشت این همه سال، هنوز وقتی به آن روزها نیمنگاهی می اندازم، به خوبی می بینم که دلشوره های انتخاب مسیر شغلی در قالب مشکلات بی نشانه همراهم مانده است.

سال گذشته که دو  مطلب با عناوین «آینده روشن دامپزشکی با رصد مشکلات بی نشانه» و «خلا شرح شغل دامپزشک در سازمان نظام دامپزشکی کشور» را به رشتهی تقریر در آوردم، به اندازه ای استقبال از آن دو موضوع کم بود (!) که فکر نمی کردم دوباره فرصتی پیش بیاید تا در این خصوص، یعنی دغدغه ی شغلی دانش آموختگان دامپزشکی بالاخص بعد از فارغ التحصیلی با هم گفت و گوی دیگری داشته باشیم؛ چرا که در آن مقطع در خصوص دو موضوع طرح شده که روی سخنم هم اعضای فرهیخته فرهنگستان علوم بود و هم تصمیم گیران و تصمیم سازان امور شغلی همچون بدنه کارشناسی و مدیریتی سازمان برنامه و بودجه، مطالبی به تفصیل ارایه شد.

با اینکه همسرم بارها گله مند شده که این چه ضرورتی است که هرگاه قول می دهی دوباره ننویسی، اندکی نمی گذرد که دوباره دست به قلم (یا صفحه کلید!) میشوی؟ اما این بار هم با ذکر این نکته که این موضوع مربوط به تردیدهای انتخاب شغل و حرفه ام در اوایل زندگی مان هست، او را مجاب می کنم که این بار هم با صبر و آرامش همیشگی، نتیجه کار را به نظاره بنشیند. او نمی دانست وقتی کتاب «پیش بینی های غیر منطقی» نوشته «دن اریلی» را به دست گرفتم و به فصل هشتم  (Keeping Doors Open ) آن رسیدم، دقیقا اشاره به «بینشانه» هایی داشته است که من بعد از فارغ التحصیلی گرفتارش بودم! اشاره به نیروهای پنهانی که تصمیم گیری برای انتخاب مسیر شغلی را برای ما هم سخت کرده بود. بله! ما هم می توانیم در این خصوص حرف های زیادی بزنیم  و دن اریلی، این استاد اقتصاد رفتاری، راه حلی ارایه داده است که می شود در اینجا نیز پیاده سازی شود. به او گفتم اجازه بده تا آن را برای همقطارانم بازگو کنم. و این بار نیز... ببین کلمه ای جز بر اساس ضرورت و بر مبنای صداقت نخواهم گفت. امیدوارم اگر از تو سوال شود، براین گفته ها صحه بگذاری...

البته شما قبلا هم در خصوص شرح شغل دامپزشکی و مشکلات بی نشانه، چند بار این حرف ها را از صاحب همین قلم شنیده اید، اما عیبی نیست؛ یک بار دیگر هم حوصله کنید و تن به شنیدن بسپارید؛ قول می دهم دوباره در خصوص مشکلات بی نشانه مطلبی ننویسم چرا که تا جایی که خاطرم هست؛ در شرایطی رشد کردم که تمام مشکلات، نشاندار بوده است! و بارها به کنایه شنیدم: مطلبی که نوشتی، مصداق همان ضرب المثل شیرین زبان فارسی است که می گوید «آنچه عیان است، چه حاجت به بیان است».

اما این بار داستان یک زندگی و یک حرفهی تاثیرگذار در اقتصاد، توسعه و بهداشت است. شاید شما هم تجربه کرده باشید و فقط نیاز باشد برای نسل جوان اینگونه بازگو کنیم تا شاید، شاید برای لحظه ای به این باور برسند که ما هم این سردرگمی را در گذرگاه های زیاد انتخاب شغلی گذرانده ایم. برای کم کردن سلسلهوار این تردیدها، همین جا این سوال را مطرح می کنم که: آیا می شود تکرار این سردرگمی ها را در رشته ای حرفه ای مثل دامپزشکی به حداقل رساند تا این مشغله های ذهنی را که من و امثال من بعد از فارغ التحصیلی داشتیم، در نسل تازه نفس شاهدش نباشیم؟ نظیر این که برای خدمت سربازی امریه بگیرم یا نگیرم، به دنبال معافیت از طرح نیروی انسانی باشم یا آن را بگذارنم، به وادی دارو و درمان گام بگذارم یا مسئولیت فنی یک واحد تولیدی را بپذیرم، با کوشش و مرارت در حرفه ی پرندگان زینتی صاحب نظر شوم یا در رشته ی طیور گوشتی، ... در کدام شاخه ی شغلی مرتبط با دامپزشکی، دکترای حرفه ای بشوم نه دکترای عمومی (!) اصلا می توانم بدون تعارف همینجا بپرسم آیا شما هم مثل من نمی دانید حکمت یا فلسفه ی درج عنوان دکترای حرفه ای دامپزشکی به جای دکترای عمومی در دفترچهی انتحاب رشته ی کنکور چه بوده است؟!

امروز می خواهم اعتراف کنم در خصوص بیماری های اسب چیزی به خاطر نمی آورم و در دام کوچک هیچ آشنایی حرفه ای ندارم. می خواهم اذعان کنم بیماری های شتر را فراموش کرده ام و صادقانه می گویم از زنبور عسل و کرم ابریشم اطلاعات خاصی ندارم، اما  می خواهم مثل نادر ابراهیمی، من هم بگویم «دروغ بزرگی است که از همان ابتدا در ذهنمان خوانده می شد تو استعداد نداری را قبول ندارم و تحت هر شرایطی هم باور نخواهم کرد؛ چرا که  هرکس هرچه بخواهد، می شود؛ بدون شک مشروط بر اینکه شرایط مناسب وجود داشته باشد یا به وجود آورد.»

آیا می توانید مسیرها و گذرگاه های شغلی را که یک دامپزشک می تواند در آن ها صاحب نظر شود، بشمارید؟ به خدا هنوز که هنوز است با اینکه فارغ التحصیل رشتهی تخصصی بهداشت و بیماریهای آبزیان هستم، در همین رشته مانده ام که در کدام شاخه ی آن حرفه ای شوم: در حیطه کدام یک از گونه های آبزیان (گرمابی، سردابی، آکواریومی، سخت پوستان و...).

تا این جای بحث به نکته ی عجیبی نرسیده ایم؛ فقط مقدمه ای از یک داستان واقعی بود تا به واقعیت هایی دیگر از کتاب مورد اشاره برسیم که تلنگری شد برای نوشتن این یادداشت؛ یعنی پیشبینیهای غیر منطقی؛ و پس از آن به رسم مألوف این قلم دوباره بگوییم: «آیا میدانید که؟»

فصل هشتم کتاب با یک داستان از یک فرماندهی چینی اینگونه آغاز می شود: «250 سال قبل از میلاد یکی از افسران عالی رتبه ی چین برای تسخیر منطقه ای در حوالی رودخانه ی یانگ تسه به همراه سربازانش با یک کشتی به آنجا اعزام شد. پس از لنگر انداختن کشتی و پیاده شدن سربازان و قبل از تدارک حمله ای غافلگیرانه به نیروهای دشمن، شب را به استراحت گذراندند. صبح که سربازان بیدار شدند، با صحنه ای عجیب روبرو شدند: هم کشتی در آتش سوخته بود و هم لوازم خوراک پزی آن ها شکسته شده بود! اما نکته ی پنهان در این حکایت آن بود که آتش زدن کشتی و تخریب لوازم خوراک پزی توسط فرمانده ی خودشان انجام گرفته بود تا گزینه ای غیر از پیروزی یا شکست برای سربازان باقی نمانده باشد. داستان Xiang Yu (فرماندهی چینی) با اینکه از نظر رفتار عادی انسان غیرقابل تصور و غیر منطقی است، اما قابل توجه است، چرا که این تاکتیک، سربازان را وادار کرد به این نتیجه برسند که  گزینه ای جز پیروزی یا شکست برایشان باقی نمانده است. که این مهم یعنی پیروزی در 9 حمله برایشان محقق شد».

این داستان مبنای فصلی شد که به ما می گوید باید دقت کنیم به خیال کسب مهارت آموزی، گرفتار گزینه های مختلف گاه متناقض و بیراهه های متعدد نشویم. امروزه اگر به خانواده های خودمان برای مهارت آموزی فرزندانمان دقت کنیم، اذعان می کنیم که اغلب ما گرفتار گزینه های متفاوتی از این دست در زندگی روزمره شده ایم. حالا که این یادداشت با داستان های زندگی برای الگوبرداری را آغاز  کردیم، این چند سطر را هم همراه ما باشید تا قبل از این که  به پیشنهادهای این یادداشت برسیم، به چند مصداق دیگر از زندگی عادی روزمره اشاره کنیم. کافی است سری به برنامه های چیده شده برای یک دانشآموز بزنیم؛ می بینیم هنوز کلاس تقویتی ریاضی، زیست، فیزیک و... تمام نشده است، او را راهی کلاس زبان انگلیسی می کنیم. هنوز زبان انگلیسی را نیاموخته است، به فکر تقویت زبان خارجی دوم او مثل فرانسه، آلمانی و... برای او هستیم. احتمالا برای آموختن موسیقی او را در چند کلاس ثبت نام خواهیم کرد. هنوز دویدن و آمادگی جسمانی را به درستی نیاموخته است، بازی سردار آزمون را در مسابقات جام ملت های آسیا  می بینیم و به فکر ثبت نام او در مدارس فوتبال می افتیم! هنوز از مدرسه ی فوتبال بیرون نیامده، او را به توصیه دوستان راهی کلاس های رزمی می کنیم! حال با این همه گزینه یا آپشن روبروی شما خودتان قضاوت کنید کدام مهارت را می توانسته آموخته باشد و به عنوان یکی از مهارت های توسعه خود در نظر بگیرد؟ و قس علی هذا ... از این دست داستان ها و مصداق های پنهان و آشکار که در تصمیمات ما تاثیرگذار است، فراوان می توان نام برد.

با این توضحات احتمالاً شما هم توانسته باشید حدس بزنید هدف از این نوشتار چیست؟ پس بدون هیچ حرف اضافی برویم سراغ تأملات و پیشنهادها:

- آیا میدانید میتوان دامپزشکی را گستردهترین گذرگاه بین رشتهای مبتنی بر توسعه و مهارتآموزی نام برد؟

 - آیا میدانید شعار یا تم اصلی روز جهانی دامپزشکی در بیش از یک دهه قبل، دامپزشکی و گوناگونی حرفهای بود؟

 - آیا میدانید ممکن است یکی از دلایل درج عنوان دکترای حرفهای به جای دکترای عمومی برای دامپزشکی، اشاره به این خط مشی باشد که باید توسعه مهارتهای شغلی در یک شاخه حرفهای از این گردونه دوّار را قبل از فارغالتحصیلی برگزید؟ 

 - آیا میدانید برای این که مهارتهای دامپزشکی را به طور حرفهای فراگیریم و در شاخهای از آن صاحبنظر شویم، سال چهارم دانشکده دامپزشکی میتواند بهترین زمان گزینشگری باشد برای کم کردن گزینه و محدود کردن این همه گذرگاه؟

 - آیا میدانید در شرایط امروز که بخش دولتی با تکلیف قانونی مبنی بر واگذاری خدمات تصدیگری به بخش خصوصی روبروست و درمانگاههای فعال ندارد، برای کسب مهارتهای اولیه در زمینهی کلینیسین شدن، بهترین گزینه مهارتآموزی همان انجام طرح نیروی انسانی و حتی امریه سربازی در بخش خصوصی در قالب دستیار دامپزشک است که میتواند با همکاری اصناف مرتبط و سازمان نظام دامپزشکی انجام پذیرد؟

و در پایان این یادداشت اجازه میخواهم مبحث را با خلاصه نتایج دو مقاله منتشر شده در والاستریت ژورنال مرتبط با اشتغال به پایان برسانیم:

- آیا میدانید بر اساس پیش بینی S&P  معتبرترین شاخص سهام بازار آمریکا، طول عمر شرکتها در سال 2027 به  12 سال کاهش خواهد یافت، در صورتی که میانگین طول عمر شرکتها در سال 1964 حدود 33 سال و در سال 2016 حدود 22 سال بوده است؟

 - آیا میدانید طبق تحلیل والاستریت ژورنال بر مبنای اطلاعات فدرال رزرو، سهم افراد زیر 30 سال برای کسب و کار، نسبت به دهه 1980 تاکنون 65 درصد کاهش یافته است و بنابر به گفته بنیاد کاوفمن، یک مرکز تحقیقاتی متمرکز بر تحصیلات و کارآفرینی، متوسط سن برای راهاندازی کسب و کار در حال حاضر حدود 40 سال است و به عبارتی دیگر  40 سالگی، سن اوج تشکیل کسب و کار است؟

تازه های دامپزشکی و اخبار علمی...
ما را در سایت تازه های دامپزشکی و اخبار علمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dr-movahedia بازدید : 225 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:10